دغدغه هایم

خواهر بزرگوارم میگه:

ازدواج رو بزار تو دستور کارت!!!!

ومن پوزخندی میزنم و میگم:

تو هفتاد سالگی، وقتی کارهارو سامون دادم!

خواهرم میگه اون موقع دیگه چه فایده داره!؟

میگم:فایده اش رو نمیدونم اما اون موقع بی دغدغه ترم!

 

 

دغدغه هایم...

  جا زدن در هر قدم -هیهات- کار ما نبودپا کشیدن شیوه‌ی ایل و تبار ما نبودکس خریدارم نشد با آن که بعد از هر محکذره‌ای ناخالصی هم در عیار ما نبوداستخوانم خُرد شد زیر فشار دیگرانشانه‌های هیچ‌کس در زیر بار ما نبودما دو تَن سنگ صبور عالمی بودیم؛ حیف –در دو عالم یک نفر هم رازدار ما نبودسرنوشت از اولش با ما سر سازش نداشتیار هم بودیم اما بخت یار ما نبودجز «جدایی» هیچ راه دیگری نگذاشتیمی‌روم! هر چند اصلاً این قرار ما نبود     شاعر:اصغر عظیمی مهر دغدغه هایم...

وقتی پسرِخواهرِشوهرِ عمه یِ پدرم، با همسایه یِ بی فرهنگ وبی سوادش(؟) دعواش شد،همه ی اعضای خاندان ما جانب پسرِ خواهرِعمه یِ پدرم رو گرفتن،ازجمله پدر من!  آخه مگه میشد توی این دعوا،ایشون که به هرحال به طریقی با خاندان ما نسبت داشت،حق نداشته باشه،مسلماً حق داشت،وهمه تصدیق کردن که همسایه یِ ایشون واقعا بی فرهنگ تشریف دارن وبوی از انسانیت نبردن! وهمچنان وقتی که  پسرِخواهرِشوهرِ عمه یِ پدرم با همکارِ بی وجدان و تنبلش (؟)دعواش شد باز هم خاندان ما همه جانبه،جانب ایشون رو گرفتن، چون بالاخره ایشون با خاندان ما نسبتی و رفت وآمدی داشتن ونمیشد که حق با ایشون نب دغدغه هایم...

هرچند نارسیسم (خودشیفتگی) یک اختلال شخصیتی هست وفقط عده ای خاص درطبقه بندی  مربوط به این مشکل درDSMقرار میگیرند،  اما به نظرم همه ی انسانها یک حدی از این خصوصیت رو دارا هستن،واین خصصوصیت در انسان از اونجای شکل گرفت که بشرمتوجه تفاوت خود با بقیه موجودات شد!! ظاهرا چیزی که انسانها رو از دیگر موجودات متمایز میکنه، تفکر هست،آدمها می اندیشن، مسله حل میکنند،برنامه ریزی میکنند،تصمیم میگیرند وانتخاب میکنند، اینها باعث شد انسانها سروری زمین رو به دست بگیرند ودیکتاتورانه به هرانچه که روی زمین هست چنگ بیندازن. این خود شیفتگی تا اونجا پیش رفت که انسان خودش رو دغدغه هایم...

از سری کلاسهای کارشناسی ارشد رشته: راهنمایی ومشاوره  درس : اخلاق در روانشناسی  مدرس :دکتر"ف" موضوع :خداشناسی!        دکتر با تیپِ خوشتیپی همیشگی وارد کلاس شد، قد بلند، چهارشانه، صورتی تا حدودی گرد وپیشانی بلند که دروسط به اندازه ی دایره ای رو به تیریگی می رفت!! چشمهای باریک ونافذ، موهای جو وگندمی وژل زده ومرتب، ته ریش، ولباسهای که این تیپ رو برای یک جلسه روحانی برای خداشناسی کامل میکرد وهمچنین صدا وصوتی زیبا ورسا وشیوه ی بیانی سلیس وخلاقیتی ارثی وژنتیکی برای درکنار هم قرار دادن کلمات برای دفاع از آنچه اظهار میدارد، مطالبی که نه تنها پشتوانه ی علمی ند دغدغه هایم...